تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
شهید صادق زاده در دست نوشته ی خود آورده است: راستی! عجب دیدنی دارد بچههای نیم وجبی با آن صورت های بیریش و سبیل که قدشان، قد تفنگ است، یک کوله بستهاند و آماده عزیمت به خط مقدم! عجب روحیهای! مثل فشفشه میمانند، خدا حفظشان کند، یا به قول خودشان شهیدشان کند!
غلامرضا صادقزاده سال 1339 در تهران به دنیا آمد و سال 1358 در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. وی 16 فروردین سال 1361 در حضور امام خمینی(ره) با فهمیه بابائیان پور پیمان ازدواج بست.
صادقزاده در واحد مهندسی رزمی ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران به عنوان تخریبچی و سپس با مسئولیتهای فرماندهی واحد تخریب تیپ 46 فجر، فرمانده ی واحد تخریب لشکر 5 نصر سپاه پاسداران و مسئولیت پاکسازی میدانهای مین، پس از فتح خرمشهر حضوری فعال در دفاع مقدس داشت.
غلامرضا صادقزاده در تاریخ ششم تیر 1361 به شهادت رسید و تنها چیزی که از وی باقی ماند، حلقه ازدواجش بود که روی آن عبارت "ایمان، جهاد، شهادت ـ تنها ره سعادت " حک شده بود.
شهید احمد کاظمی به روایت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی
هیچ وقت تصور نمیکردم که در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. با آن که چندی گذشته من باورم نمیشود که احمد شهید شده است. ما خیلی به هم نزدیک بودیم، خصوصاً بعد از جنگ بیشتر به هم نزدیک شدیم. علتش هم غربتی بود که ما بعد از جنگ پیدا کردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب که همه میگویند، بلکه از باب این که انسان از یک راهی باز میماند، احساسی مثل این که جا مانده و باز مانده است به او دست میدهد.
هر چند احمد به آرزویش رسید اما واقعاً حیف شد. او میتوانست یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند، مدیریت کند و شهید بشود. شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود. این را ما نمیدانیم ولی آنچه میدانیم این است که احمد میتوانست خیلی کارهای بزرگی بکند.
شهید خدامراد شرافتی در وصیت نامه خود نوشته است:عزیزان! بسیجی شدن كار آسانی اما بسیجی ماندن كار مشكل . شما عزیزان قلب امام هستید همیشه در صحنه باشید در بسیج و پایگاه ها مقاومت در شهر و روستا ... مانند نگه داشتن جبهه های حق علیه باطل .
خدا مراد شرافتی در هفدهم فروردین ماه هزار و سیصد و چهل و پنج (17/1/1345) در روستای لار بخش باشت دیده به جهان گشود. شهید شرافتی در 4/4/1367 به شهادت رسید اما پیكر پاكش تا كنون به دست نیامده است. آن چه می خوانید متن كامل تنها وصیت نامه به جا مانده از آن شهید است:
غم یک حالت روحی است. دلتنگی و فراق... نه از جنس اندوه....
داغ دیدگی یک وضعیت است...به لفظ دنیائی جنگ...داغ جنگ...
سوگواری مجموعه ای از اعمال و رفتار ها برای بیان غم و اندوه...
و دلتنگی و فراق و عبور از داغ دیده گی است. و میانجی همه ...
هشت سال دفاع مقدس، هشت سال عبودیت بود بندگی خاص خدا.... و به لفظ دنیائی اش داغ جنگ، بر دل مادرانی نشانده است که بسی دشوار و طاقت فرسا بود. ازین فراق و داغی که مادران شهید داده بر دلشان نشسته است، آیا هیچ وقت به داغ جوئی دل پر درد شون رفته اید.
سال 1332 ه . ش نوزادی به لطافت و طراوت شبنم های سحری در شهر کرمان زندگانی را آغاز نمود.
او از کسانی بود که محیط فاسد زمان محمدرضای ملعون نتوانست او را به ورطهی فساد بکشاند و عقیده و ایمانش را مختل نماید.
از آن دسته انسانهایی که راهی به سوی روشنایی تفکر و تدبر گشودند. اما تلاش برای کسب معاش نتوانست وی را از ادامه تحصیل منع کند و توفیق پیدا کرد که تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه دهد و استخدام نیروی هوایی گردد و با سمت اپراتور رادار مشغول بکار شود.
مدتی آنجا شاغل بود ،اما بهدلیل فعالیتها و تبلیغات مذهبی مجبور شد که از نیروی هوایی استعفا دهد تا بتواند گستردهتر عمل نماید ولی استعفایش را قبول نکردند و بالاجبار فرار کرد.
بعد از دو هفته دستگیر و به مدت یک سال در زندان قزل قلعه زندانی شد. با پیروزی انقلاب آزاد گردید . بعد از انقلاب برای تشکیل کمیته انتظامات کرمان ، تاسیس شعبه سازمان تبلیغات اسلامی و تشکیل کلاسهای عقیدتی و علوم قرآنی زحمات زیادی کشید. از سال 59 به خدمت آموزش و پرورش در آمد و در کنار تدریس، همکاری خود را با صدا و سیمای مرکز کرمان آغاز نمود.
به نقل از روابط عمومی شهرک شهید محلاتی، سردار فضلی جانشین سازمان بسیج مستضعفین طی سخنانی گفت: حضرت امام(ره) همه تاریخ را در هدایت انقلاب و عزت امت اسلامی بکار گرفتند و نمادهایی خلق کردند که یکی از جلوههای بارز آن بسیج مستضعفان است.
امام در بین نمادها، شهید محمد حسین فهمیده را به عنوان الگویی برجسته معرفی فرمودند که امروز با توجه به آمار دانشآموزان،شاهد برکات فراوان آن هستیم و میبینیم دانشآموزان چه زیبا،پرشور،باانگیزه و امیدوار به آینده در قالب کاروانهای «راهیان نور» با شهدا، یادمانها و نمادهای برجسته دفاع مقدس آشنا میشوند.
فرمانده لشکر10سیدالشهدا(ع) در سالهای دفاع مقدس با اشاره به مظلومیت نظام و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس یادآورشد: بیش از44 کشور در جنگ تحمیلی از صدام و ارتش متجاوز بعث عراق در برابر ایران حمایت و پشتیبانی کردند ولی رزمندگان اسلام در اوج مظلومیت و بادست خالی برای خدا و به عشق امام که منادی حق و نایب امام زمان(عج) بودند از اسلام، انقلاب، مردم و کشور دفاع کردند و همان گونه که امام فرموده بودند چنان سیلی به صدام زدند و عاقبتش آن شد که نه تنها ملت بزرگ ایران وعراق، بلکه همه مردم دنیا ذلت او را دیدند.
تشییع پیکر علی محمد افراسیابی پدر 5 شهید دفاع مقدس با حضور رحیمیان نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید ، تمدن استاندار تهران ، داوود احمدی نژاد و جمعی دیگر شخصیت های نظام در جنوب شرق تهران برگزار شد .
پیش نوشت: آنچه در زیر میآید متن پیاده شده یکی از سخنرانیهای با ارزش سردار شهید مهدی باکری است که ظاهراً در جمع خانوادههای معظم شهدا در تبریز ایراد شده است. شهید باکری در این سخنرانی ابتدا به ارزشهای زندگی طاغوتی اشاره کرده و مصادیق آنرا بر شمردهاند سپس به تشریح زندگی مورد نظر اسلام و با فضیلتترین نوع آن که در نظر ایشان زندگی توأم با جهاد است پرداخته و زندگی رسول اکرم (ص) را بعنوان مثال بارز این نوع زندگی مورد توجه قرار دادهاند. ایشان در مزمت زندگی طاغوتی و ذکر فضیت زندگی توأم با جهاد استنادهای زیبایی به قرآن کریم و روایات و نیز گوشهای از بیانات امام خمینی (ره) نمودهاند که جالب توجه است. این سخنرانی به زبان آذری ایراد شده که در برگرداندن آن به فارسی نهایت دقت در حفظ امانت شده است. بعلت طولانی بودن متن، این سخنرانی در دو قسمت تقدیم علاقمندان میشود. متن این سخنرانی و چند سخنرانی دیگر که در آینده تقدیم علاقمندان شهید باکری خواهد شد برای اولین بار انتشار مییابد. استفاده از مطالب این سخنرانیها با ذکر منبع بلامانع است.
***
بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. درود و سلام بر پیشگاه مقدس ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب برحقش امام امت و درود و سلام به روان پاک شهدای اسلام و خانوادههای معظم شهدا و مفقودین و اسرا و درود و سلام بر امت حزبالله و مقاوم ایران بالخصوص آذربایجانشرقی و تبریز. البته هم وقت کم است و هم در خدمت علمای بزرگوار و حضار محترم، شاید من آن اندازه، هم لیاقت و هم بیان برای گفتن مطالب نداشته باشم ولی بخاطر عرض سلام خدمت اهالی محترم و حضار گرامی ان شاء الله [یکی دو کلمه نا مفهوم] ...چند مطلبی هست که به حضورتان عرض میکنم.
در وهله اول... البته نه اینکه در من این شایستگی باشد برای تشکر، اما به نمایندگی از رزمندگان که اولاد خودتان هستند، بخاطر زحماتی که این امت در بخشی از ایران اسلامی در رابطه با جنگ، چه با جان چه با مال کشیدهاند تشکر میکنم. قطعاً اجر بزرگش نزد خداست و خداوند متعال است که جزا و پاداش خواهد داد. من خیلی فشرده چند کلمهای در رابطه با نحوه زندگی کردن از دیدگاه مکتب اسلام و همچنین از دیدگاه فرهنگ طاغوتی و بعد مطلبی در رابطه با آینده جنگ و آخرین قسمت هم در رابطه با آفات پیروزی نهایی عرض میکنم. خلاصهای عرض میکنم در رابطه با فرهنگ طاغوت و زندگی کردن طاغوتی که مبتنی بر ارزشهای طاغوتی است. البته با پیروزی انقلاب اسلامی میرود که این فرهنگ نابود و ریشه کن شود از جامعه. ولی خب متأسفانه مقداری هست هنوز و به چشم میخورد. در این دیدگاه، افرادی که دچار دیدگاه زندگی طاغوتی هستند بینششان اینطور است که تماماً متوجه دنیا هستند و تلاشهایشان قسمتی در رابطه با جمع آوری مال و حرص زدن است، جمع آوری مال حتی از راههای نامشروع. این تلاشها عدهایشان در رابطه با تهیه زمین و ساختمان و ماشین و امثال اینهاست. عدهای دنبال مقام و ریاست و خلاصه در قسمتی آقا و رئیس شدن هستند و عدهای هم دنبال تفریح و خوشگذرانی و گردشگاه و مجالس عیش و نوش و اینها هستند. عدهای اولادشان را دوست دارند بخاطر اینکه اینها را بزرگ کنند و اگر دختر است شوهر بدهند و اگر پسر است برایش زن بگیرند و فقط زندگی و خوشگذرانی اینها را ببینند. علاقمند هستند به این و اینکه شاهد خور و خواب و استراحت و راحتی و آسایش دنیوی اینها باشند. عدهای دنبال کسب اعتبار و وجهه از اینکه دیگران بگویند بله فلان شخص فلان قدر پول و مال دارد و صاحب فلان املاک و تجارتخانه و امثال اینهاست و خدای نکرده عدهای هم در لباس مذهباند ولی از این مذهبی بودن دنبال کسب اعتبار برای خود هستند. بصورت خیلی خلاصه اینها دیدگاههایی است که افراد متوجه به دنیا و انسانهایی که فقط دنیا را میبینند دچار آن و این قسم علایق دنیویاند.
در قرآن کریم خداوند متعال مثال دیدگاه این انسانها را اینگونه بیان کرده که این افراد، آنهایی که این دیدگاه را دارند، مَثل زندگانی دنیاییشان مثل آن بارانی است که از آسمان فرود میآید تا بواسطه این باران گیاهان و روییدنیهایی برای استفاده حیوانات و انسان بروید. ولی این انسانها، این آراستگی و زیبایی را و سبزی و خرمیای که این علفها و گیاهان و صحرا پیدا میکنند میبینند و تا آن اندازه مبهوت این آراستگیها میشوند که خود را صاحب و قادر و متصرف اینها میبینند. و خداوند میفرماید که در اینحال ناگهان امر خدا میرسد و تمام این روییدنیها خشک میشود انگار که دیروز هیچ روییدنیای وجود نداشته و اینچنین است که خداوند آیاتش را روشن برای اهل فکر بیان میکند. یعنی آنهایی که دچار این دیدگاه انحرافی هستند و با این دیدگاه به دنیا نگاه میکنند و زندگی میکنند، عمرشان، مالشان، اولادشان، تمام آن چیزهایی که ظواهر دنیوی است و ما میبینیم، یک نوع آراستگی است که در چشم اینها جلوه میکند و آنها آنقدر خودشان را دلبسته و متصرف و صاحب اینها میبینند که از آفریننده اینها غافل میشوند. و چقدر افرادی که مغرور جوانی خود هستند و عاشق جوانی خود، اما زمانی میرسد که پیر میشوند و اموالشان هم همچنین، چقدر مال که جمع نمیکنند و خزائن را پر نمیکنند اما وقت مرگ جز کفن هیچ چیز با خود نمیتوانند ببرند. و تمام اینها، تمام این علایق دنیوی، خداوند میفرماید عین آن آراستگی زمین است. چقدر اینها کوته فکر و ظاهربین هستند و فکر میکنند آنچه را که با چشم میبینند همه چیز فقط همان است که میبینند. و خداوند میفرماید من اینها را بیان میکنم برای اهل فکر، برای آنها که تفکر میکنند. این زندگی که متأسفانه امروز هم در جامعه ما و در برخی اقشار دیده میشود و افرادی مبتلا به این نوع زندگی هستند، این فرهنگی است که از طاغوت بجا مانده و نوعی زندگی دنیوی است که از جانب آنها دیکته میشود و انسانها را میکشد به آن سمت.
ولی از دیدگاه اسلام، بهترین یا یکی از بهترین نوع زندگیها، آن است که انسان در آن تماماً دنبال جلب رضایت خداوند متعال است و در فکر سعادت دنیوی و اخروی خود است. و آن نوع زندگی که خیلی پسندیده و دارای فضیلت است، زندگیای است که توام با جهاد در راه خداوند متعال است. من فقط در رابطه با ارزش و فضیلت زندگیای که در اسلام ترسیم شده و اسلام آنرا نشان میدهد به مسلمانها، به مؤمنین، که آن زندگی همراه با جهاد است در راه خدا، صحبت میکنم. زندگی پیامبر اکرم (ص) که در سراسر زندگی خود... من البته جهاد را از بعد "نظامی" عرض میکنم و بُعد "جهاد با نفس" در جای خود است. از ماه هفتم هجرت، یعنی هفت ماه بعد از اینکه از مکه هجرت کردند به مدینه، تا سال دهم هجرت که بالغ بر ۱۱۳ ماه است پیامبر گرامی اسلام (ص) جمعاً ۷۴ عملیات جنگی داشت. ۷۴ عملیات در مدت ۱۱۳ ماه که در ۲۷ عملیات شخصاً خود پیامبر گرامی (ص) شرکت داشتند و در ۴۷ مورد جنگ هم فرماندهانی تعیین کرده و فرستادهاند. جنگهای زمان پیامبر (ص) بخاطر کمبود وسایل و هم نوع جنگهای آن زمان که مدتها طول میکشید و با کلی مشقات همراه بود... قطعاً از تاریخ اسلام مطلع هستید، گاه بود که یک خرما را چند نفر در دهان میچرخاندند و با نیروی آن میجنگیدند و یا از نظر ادوات و اسب و شتر که لازم بود برای جنگهایشان چقدر در مضیقه بودند، با اینحال این ۷۴ عملیات نظامی در مدت ۱۱۳ ماه انجام شده که گاهاً هر کدام بالغ بر یک ماه طول میکشید و این عملیاتها پشت سر هم بودند. مثلاً فتح مکه که تمام شد، به جنگ "حُنین" رفتند بدون اینکه برگردند به مدینه. یعنی عملیاتهای پشت سر هم. ببینید که زندگی پیامبر گرامی (ص) که پیامبر اسلام بود چطور توأم بود با جهاد و جنگ در راه خدا آنهم با این فشردگی. اگر تقسیم کنیم این ۱۱۳ را بر ۷۴، در هر یکماه و خردهای یک عملیات انجام دادهاند آنهم با چه مشقات و سختیهایی.
و اما اگر خیلی خلاصهوار توجه کنیم در قرآن، میبینیم مایی که در این دنیا هستیم و همینطور افرادی که مثال زدم که دنبال مقام و پول و ساختمان مناسب و اولاد و نمیدانم آسودگی و راحتی هستند و به تمام اینها فقط از دیدگاه دنیوی نگاه میکنند، تمام اینها، اگر بزرگترین مقام را بخواهیم، سعادت و خوشبختی دو دنیا را بخواهیم، رضایت خداوندی را اگر بخواهیم جلب کنیم و بهشت دائمی را اگر بخواهم بدست بیاوریم، نعمتهای دائمی با آسودگی از خداومند متعال بگیریم، پاداش بزرگ و خیر و فلاحت بدست بیاوریم و معاملهای کنیم که در این معامله خریدار خداوند متعال باشد، دوستی و محبت خدا را جلب کنیم و تجارتی کنیم با خداوند متعال که در آن تمام گناهانمان بخشیده شود، همه اینها را که من خیلی خلاصه گفتم، ببینید در آیات قرآن کریم چگونه بیان شده. بسم الله الرحمن الرحیم. "الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند الله و اولئک هم الفائزون یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم". خداوند میفرماید آنهایی که هجرت میکنند و جها میکنند در راه خدا با مالشان و جانشان، اعظم درجة عند الله. آنهایی که مقام طلبند و ریاست طلبند و دنبال درجه بزرگ هستند در این دنیا بدانند که خداوند متعال بزرگترین درجه را نزد خود و رستگار شدن و بشارت به رحمت و رضوان الهی و جنت و نعمت ابدی را خداوند متعال مخصوص آنهایی قرار داده که هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم. و یا "ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة". خداوند متعال میفرماید من خودم مشتری هستم. این چقدر... اصلاً قابل تصور نیست با این ذهنها و فکرهای محدود ما که چه زندگی و عمل با عظمتی است که خداوند متعال خودش مشتری و خریدار است عمل انسان را. چطور؟ اینطور که جهاد کند با مالش و جانش. و یا باز میفرماید اگر میخواهیم تجارتی بکنیم که تمام گناهانمان بخشیده شود و پاک بشویم از تمام گناهانمان خداوند متعال میفرماید من دعوت میکنم شما را، دلالت میکنم به تجارتی که شما را از عذاب علیم برهاند. و این چیست؟ "تؤمنون بالله و رسوله و جهاد فی سبیل الله" تجارتی است که شما را از عذاب علیم میرهاند. و یا بشارت میدهد به بخشیده شدن تمام گناهان و وارد جنت شدن. آنهایی که به دنبال آسودگی و رفاه این دنیا هستند، آسودگی و راحت این دنیا و آخرت را میطلبند خداوند به آنها مژده میدهد.
و باز یک نمونه از این نوع زندگی - زندگی توام با جهاد - و فضیلت آن است حدیثی است از "بحارالانوار" که از حضرت علی علیه السلام نقل میشود که در جنگ "ذات السلاسل" حضرت علی علیه السلام از پیامبر گرامی (ص) سؤال میکند که فضیلت جهاد چیست؟ پیامبر (ص) میفرماید: زمانی که رزمندهای قصد می کند که به جبهه برود خداوند متعال نجات از آتش یعنی پاک شدن از گناهانش را برای او مینویسد. یعنی هر قدر هم که آدم گناهکاری باشد وقتی نیت می کند که به جبهه برود خداوند متعال بر گناهانش بقول معروف قلم باطل می کشد، قلم عفو می کشد، و این انگار تازه از مادر متولد شده و موقعی که آماده می شود و وسایلش را می بندد، آماده می شود که حرکت کند و وقتی نیت میکند و آماده میشود که جهاد کند، خداوند متعال به ملائک مباهات میکند بخاطر چنین انسانی که آفریده . و موقعی که با خانوادهاش وداع می کند دیوارها و آن خانه برای او گریه میکنند و او از گناهانش پاک میشود مثل ماری که از پوست خود خارج میشود او هم از گناهانش پاک میشود و بعد ثوابهای بزرگی که خداوند متعال منظور کرده برای او... منظور از این آیات و این حدیث که من خیلی با عجله عرض کردم خدمت شما، این بود که ارزش و فضیلت زندگیای که توأم با جهاد است بالاست و این زندگی یکی از بهترین نوعهای زندگی است که خداوند متعال فرموده.
و باز برای اینکه این بحث را تمام کنم از امام امت شاهدی میآورم. امام امت تقدیر نامه ای دارد برای رزمندگان که اینطور فرمودهاند: "بسم الله الرحمن الرحیم. ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه. این فضیلت بزرگ در بین فضایل بیشماری که برای مجاهدین فی سبیل الله نقل شده بیشتر جلب توجه میکند. این واژه ها با همان معنای عرفی خود، نه الهی و عرفانی که دست ما از آنها کوتاه است.، بیشک گفتار و نوشتار بشر عادی از بیان آنها عاجز است. این مدال الهی بر بازوان مجاهدان چون خورشید در نزد صاحبان اسرار غیبی و ملکوتی میدرخشد. مگر این جلوه همان خلعت نیست که ابراهیم خلیل الله را مفتخر کرد و بارقهای از مقام حبیباللهی نیست که بر تارک افضل موجودات میدرخشد و مگر نازله مقام ولیاللهی نیست که از امیر المؤمنین تا خاتم الاولیاء که به آن اولیاء الله مشرف شدهاند؟ اگر هست ـ که هست ـ با چه بیان میتوان حول آن گردید، و با کدام چشم بشری میشود این جلوه را دید؟ پس بهتر اینکه من قاصر با تقدیم السلام علیکم یا خاصه اولیاء الله دم فرو بندم." این جملات امام امت است در شأن و مقام آنهایی که این نوع زندگی میکنند و در این خط حرکت میکنند. میفرمایند که از اسرار غیب است و مگر بشر میتواند بیان کند و قابل تصور است فضیلت و معنای این فضیلت در ذهن بشر؟ امامی که ماها تا این اندازهای که می شناسیمش میفرماید من قاصرم و فقط می توانم بگویم السلام علیکم یا خاصه اولیاء الله و بهتر است که هیچ نگویم. یعنی این جملات، این کلمات، این بیان، قادر نیستند که وصف کنند فضیلت و ارزش این نوع زندگی را.
از رهآوردهای انقلاب اسلامی، انقلابی که در این مملکت رخ داد، این است که الان ما باید بدانیم نحوه زندگیای که ما باید داشته باشیم و عمدتاً این ملت دارند، از دیدگاه اسلام چگونه باید باشد و ارزش و فضیلت و معنایی که مورد توجه خداوند متعال و پیامبر گرامی است و امام امت ترسیم کردهاند چیست... (ادامه دارد)
فایل صوتی سخنرانی به زبان آذری (منبع: آرشیو بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس)
از همیشه خندان تو
آسمان چون همیشه زیبا بود
غنچه در غنچه باغ می خندید
کوه وصحرا و بیشه زیبا بود
زندگی عطر دوستی می داد
عطر ایمان و عطر آزادی
هر سرودی، سلام باران بود
هر پیامی پرنده ی شادی
ناگهان قاصد خزان آمد
خبری تلخ و ناگوار آورد
خبر این بوددشمن بعثی
با سپاهی عظیم برای نبرد
مثل طوفانی حمله آورده
حمله ای وحشیانه، ویران گر
نخل ها را بریده سر از تن
کرده گلهای باغ را پَرپَر
خبرِ بد گزیده لب ها را
غُنچه ی سبز خنده ها را بُرد
رنگ و روی بهار شد تیره
برگ برگِ درخت ها پژمُرده
شاخه در شاخه دست بالا رفت
دستهایی پر از دعا برخاست
هر طرف شیرمردی از مبهن
از دل شهر و روستا برخاست
شیر مردان جبهه غریدند
دشمن از تیر خشمشان لرزید
آسمان آتش و زمین آتش
بمب و توپ و گلوله می بارید
نوجوانی؛ بزرگ؛ فهمیده
توی یک شهر زندگی می کرد
نمره اش در کلاس؛ بالا بود
شادمانی به خانه می آورد
سیزده ساله بود؛ اما مرد
مهربان و شجاع و با ایمان
بود فرزند خوب این میهم
همه ی عشق و مهر او ایران
گفت با خود: «خطر چه نزدیک است!
جای گُل؛ خارِ غصه روییده
در دل تنگ آسمان انگار
ابر در پشت ابر خوابیده
باید از خود گذشت و کاری کرد
در خطر
میهن و دینم
وقت ایثار و وقت جانبازی است
تنگ باشد اگر که بنشینم»
عاقبت سوی جبهه بال گشود
عاشقی در میان عاشق ها
آتش جنگ شعله ورتر بود
دشت – گلگون – پر از شقایقها
هر طرف تیر و بمب و خمپاره
هر طرف دود و شعله بر پا بود
نخل و نیزار و خانه ها می سوخت
جبهه های جنوب غوغا بود
پا به پای بسیجی و سرباز
نوجوان دلیر می جنگید
کوچه در کوچه های خرمشهر
توی شهر اسیر می جنگید
قِژ قِژ چرخ آهنین برخاست
قِژقِژ تانکهای دشمن بود
می دوید از گلویشان آتش
می پرید از دهان آنها دود
گیر و داری عجیب تر برخاست
آسمان و زمین به هم پیچید
در دل کور تیرگیها؛ تانک
قِژ و قِژ می رسید و می غُرّید
اولین تانک؛ چون که شد نزدیک
نوجوان دلیر غیرتمند
ناگهان با قطار نارنجک
جست و خود را به پای آن افکند
انفجاری مهیب و؛ بعد از آن
تانک لرزید و از نفس افتاد
در دل دود و آهن و آتش
نوجوان دلیر ما جان داد
مثل این اتفاق را؛ هرگز
کسی آیا شنیده، یا دیده؟
تا ابد سبز و پاک و جاوید
شهید عزیز ؛ اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند و رنگی از درد و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت و آسمانی شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند . پنجره ها رو به باغ گل محمدی باز نمی شوند. ردپایی از کبوتران سپید بر جای نمانده است
دیوارها نمایش مردم فریبی است
در شهر ما که سهم ابوذر غریبی است
ای شهید ، راستی مگر سنگ شده ایم و یا طلسممان کرده اند ؟ یادت هست هر شب از پشت بام چقدر ستاره می چیدیم و بدرقه راه سینه سرخان مهاجر می کردیم؟ یادت هست مهتاب چه صداقت معصومی را به آبی حیاط خانه مان می پاشید؟ یادت هست تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم ای برادر؟
اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم
حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم
در به روی همه وا بود و نمی دانستیم
شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم
روشنی هست ، خدا هست ولی ما کوریم
آری همسفر ، روشنی هست ، خدا هست....
شهید عزیز؛ بیا دوباره پا به پای نسیم در شبی بی ستاره غمگینانه پرسه زنیم و سپیدار پیر کوچه را بپرسیم خانه دوست کجاست ؟ بیا دوباره کوچه های قدیمی شهر را سلام کنیم و به پنجره لبخند بزنیم ، شوریده سران شبگرد شهر را سیب سرخ تعارف کنیم . تصویر لاله های پرپر را در قابی از شکوفه بر شانه های سنگی دیوار نقش کنیم . گرد از رخسار شمعدانی ها و آیینه های غبارگرفته بزداییم . پس بیا با تمام حنجره جار بزنیم تا شقایق هست زندگی باید کرد.